پخش زنده
امروز: -
سرلشکر شهید حسن آبشناسان از جمله فرماندهان هشت سال دفاع مقدس به شمار میرود که با فرماندهی در قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع) و حضور مستمر در جبهههای نبرد حق علیه باطل، صحنههای بینظیری را در برابر رژیم بعث خلق کرد. او در راه دفاع از آرمانهای انقلاب اسلامی و مام وطن رشادتهای بسیاری از خود نشان داد و لقب شیر صحرا را از آن خویش کرد.
به گزارش خبرگزاری صدا و سیما، به مناسبت گرامیداشت هفته دفاع مقدس یادواره شهید آبشناسان و شهدای ارتش برگزار می شود.
به همین مناسبت امیر سرتیپ احمد اسدی، از همرزمان شهید آبشناسان و از پیشکسوتان ارتش جمهوری اسلامی ایران با حضور در برنامه سلام خبرنگار به بیان خاطراتی از شهید آبشناسان و دلاوری ها و رشادت های شهدای ارتش پرداختند.
سوال: از امیر آبشناسان که هم اولین فرمانده شما بودند و هم همرزم ایشان بودید به روایت شما می شنویم :
سرتیپ اسدی: من این افتخار را داشتم که در سال ۱۳۵۵ برای طی دوره تکاوری به شیراز رفتم و ایشان سمت رئیس کمیته رنجر ارتش آن زمان را به عهده داشتند، از همان زمان پایه برای آن شاکله نظامی بودند. ایشان سمت فرماندهی را که بر ما داشتند در ما به وجود آوردند و بعد از او هم این توفیق را پیدا کردم زمانی که من منتقل شدم به تیپ ویژه ۲۳ نیروهای هوابرد حتی در آخرین روزهای خدمت هم وقتی که ایشان تشریف آوردند و فرمانده لشکر ۲۳ شدند باز هم در همان ایام در خدمت شان بودم و خدا رحمت شان کند در هنگام شهادت شان را هم در روزی که در عملیات قادر در منطقه شمال غرب ایران در آن جا، باز هم در کنار ایشان حضور داشتم که در طی عرایضم حتما تقدیم می کنم.
سوال: امیر یک عکس معروف هست از شهید آبشناسان اگر موافق باشید یک بخش کوتاهی را ببینیم به روایت تصویر بعد راجع به آن عکس صحبت می کنیم.(پخش گزارش ): خب این عکس معروف را دیدیم ، حالا شما بفرمایید شهید آبشناسان چطور نظامی بودند؟
سرتیپ اسدی: لازم هست عرض کنم که نظامی ها و ارتش دلاور ما وقتی که جنگ شروع شد و توانستند با آن قدرت به پایان برسانند این مستلزم این هست که حتما افرادی به عنوان معلم و آموزگار جنگ ، نقش بسیار بسزایی را در این دوران داشتند ، شهید آبشناسان را ما به عنوان یک چهره صرف نظامی نباید نگاه کنیم چون ما می دانیم از نظر علمی، بحث ارتش و بحث نظامی ها بحث علمی هم خیلی تاثیرگذار هست، این شهید عزیزما همچنان که در عکس هم مشاهده کردیم از بنیان گذاران عملیات تکاوری و رزم انفرادی بودند در ارتش جمهوری اسلامی ایران، ایشان خودشان تمام خصوصیاتی را که یک نظامی بایستی در زمان جنگ به اجرا بگذارد دارا بودند و در آن خصوصیات پیشرو بودند، حتی این را من می خواهم عرض کنم هم این عکسی را هم که الان بینندگان عزیز مشاهده کردند شهید سرلشکر آبشناسان در دوره های متوالی که در خارج از این حتی می دیدند قبل از انقلاب، آنجا شاگرد اول بودند، یعنی در رزم اصلا جای صحبت ندارد و شاگردان ایشان که در دوران جنگ خوش درخشیدند، این می ماند بر مبنای آن که چطور آموزش دیده بودند از شهید آبشناسان، نقش ایشان را ما هم از نظر علمی در جنگ و هم از نظر یک فرد نظامی متبهر و همان که به آن چریک پیر که ایشان پیر لغت را من زیاد جالب نمی دانم، چون که ایشان یک چریک جوان بودند از نظر روحیه هم کارهای رزمی و هم علمی، پیشرو بودند، ما در بعد از این که جنگ شروع شد و آن قرارگاهی را که خدارحمت کند شهید چمران هم تشکیل داده بودند در جنوب، شهید آبشناسان یک عنصری بود که خودشان در تمامی عملیات ها و در گشتی هایی که در عمق خاک عراق به اجرا در می آمد یک عنصر پیشرو بودند، خودشان در تمامی عملیات های گشتی حضور پیدا می کردند و همین عمل ایشان سبب شده بود که شاگردان ایشان و کسانی که در کنارشان عملیات ها را به اجرا در می آوردند به تبع شهید آبشناسان هرگز از خستگی و یا این که آن شجاعتی را که ایشان در این عملیات ها از خودشان نشان می دادند، عرض می کنم که ما در گشتی رزمی وقتی که یک تیمی نفوذ می کند به دل دشمن، این دارد می رود و از یگان های خودی منقطع و جدا می شود، یعنی کسی که دارد ۲۴ ساعت یا ۴۸ ساعت از خطوط مقدم رزم، عبور می کند و در عقبه های دشمن می رود، عملیات های گشتی را انجام بدهد این حتما آن شایستگی های ایثارگری و شجاعتش را بایستی به منصه ظهور برساند که این شهید از این ها برخوردار بودند، من هرگز فراموشم نمی شود چون که ایشان اشراف کامل به عملیات جنگ های ، مدیر بودند، معلم بودند، معلم خود ما بودند برای چگونگی ورود به جنگ های نامنظم ، در تمام عملیاتهایی که در قسمت های شمالغرب ایران یا در محل های درگیری که به وقوع می پیوست شهید آبشناسان حضور داشتند در تمام عملیات های ایشان خودشان این لغت چریک پیر که به ایشان اطلاق می شود در گذر از ارتفاعات صعب العبور فرمانده بودند اما خودشان نفر اول حرکت می کردند.
سوال: شما به عنوان چریک پیر اشاره فرمودید ایشان یک عنوان دیگر هم داشتند، شیر صحرا، اجازه می فرمایید یک بخش دیگری را ببینیم بعد در مورد صحبت کنیم؟ ( پخش گزارش ) خب امیر می گویند که اگر می خواهید کسی را بشناسید ببین با چه کسانی رفیق هست و حالا شهید آبشناسان در وصف شهید بروجردی که یادی هم بکنیم از این شهید بزرگوار، خیلی لغت ها و وصف های زیبایی را آوردند که نشان دهنده روحیه خودشان و پذیرش خودشان هست، ما چطور می توانیم این شهید آبشناسان را با این روحیات و با آن چیزی که شما فرمودید به عنوان یک الگو برای نسل جدیدمان معرفی بکنیم؟
سرتیپ اسدی : همانطوری که گفتم شهید آبشناسان را در حوزه های مختلف حقش هست که بایستی تبیین بشود، ما ایشان را به عنوان یک سرباز راستین نظام می شناسیم اما آن روحیاتی که به صورت عرفان چون من یک دست نوشته هایی را زمانی که در منطقه شمالغرب در خدمت شان بودم ، دست نوشته هایی از ایشان داشتم که این نشان می داد و نشان میدهد که علاوه بر رزم آن بحث عرفانی و دوست داشتن عزیزانی که در آن منطقه هستند اما با ما درگیری نظامی ندارند چقدر به آنها عشق و علاقه می ورزید، واقعیتش اصلا من خودم تعجب می کردم چون ما در اصول جنگ های نامنظم و جنگ چریکی در هر محله ای که رخ می دهد براساس آن ادبیات رزم ، شاید خدای نخواسته مردم غیرنظامی هم مورد آزار و اذیت قرار بگیرند اما ایشان یک دفترچه خاصی برای آنها باز می کرد، هیچوقت فراموش نمی کنم ما در یک روزی که در منطقه شمالغرب در مرز ایران داشتیم با همین آقای خرمی که الان دیدم وقتی که داشتند صحبت می کردند، با شهید آبشناسان در یک همین منطقه گیر افتادیم، ما ۶ نفر بودیم و در آنجا وقتی که به سمت ما تیراندازی شد و راننده ما خدارحمتش کند شهید شد ، خودرو متعلق به شهید صیاد شیرازی بود، فرمانده نیروی زمینی شده بود، می خواهم از شهید آبشناسان عرض کنم، شهید آبشناسان آن شش نفری که در داخل ماشین، ماشینی که فاقد راننده بود به چه شکلی حالا از تو کمینگاه بیرون آمدیم، این جمله را همیشه صدا می زد و می گفت که بچه ها نترسید من اینجا هستم و به آن سمتی که ما پیاده شدیم و رفتیم می خواستیم تیراندازی کنیم چونکه یک روستا در کنار ما بود، خداگواه هست شهید آبشناسان به ما می گفت که سمت لوله های تفنگ تان که مثلا به آن طرف تیراندازی نکنید، حتی یک گلوله از آنها به منطقه اصابت نکند، این مبیین این هست که ایشان دلش برای مردم در زمان جنگ، یعنی در جایی که خودش هم گیر افتاده و در معرض خطر هست ، می سوخت و اینها، یکی عشق و علاقه ایشان به نظام و به خاک مقدس جمهوری اسلامی ایران بود، در این زمینه هرچه بخواهم بگویم کم گفتم، ایشان شب و روز برایش فرق نمی کرد و یکی از همه مهمتر آن رده فرماندهی که در همه ارتش های جهان هم وجود دارد برای انجام ماموریت ها، گاهی اوقات آن را زیر پا می گذاشت، یعنی نمی گفت من فرمانده لشکر هستم، فرمانده تیپ هستم و اینها، یک کارهایی را انجام می داد یعنی به دست خودش مثلا مین ضدتانک می گرفت در عملیات گشتی، ضمن این که ایشان فرمانده بود و اصلا نمی بایست این مین را به این سنگینی و به مسافت طولانی با خودش بیاورد اما هرکاری را که می دانست برای به انهدام کشاندن دشمن در محل می تواند انجام بدهد، آن رده فرمانده خودش را نادیده می گرفت. یک بحثی را شهید بروجردی عزیزمان چونکه همرزم و در کنار هم بودیم، اینجا اشاره فرمودند این بحث عارف بودن شهید آبشناسان من خودم این را به جد می گویم این حرف دل من هست، من خودمم فکر نمی کردم کسی که این قدر رزم آور و این قدر یک تکاور و چریک هست این قدر هم روحیه عرفانی داشته باشد اما این را ما به صورت عملی از ایشان در جنگ دیدیم، اگر اجازه باشد من دوست دارم آن لحظات آخری که در عملیات قادر ایشان فرمانده لشکر ما بودند، خدا رحمتش کند حتی یک شب قبل از این که ایشان به شهادت برسند با شهید صیاد شیرازی، تشریف آوردند در آن محلی که بودیم ما تو عمق خاک عراق بودیم، به شهید صیاد گفتند من آن معاون تیپ گفتم ایشان گفتند که در فلان محل یک جایی را که بود سرکیارش گفتند آنجا یک سنگری درست بشود که ما فردا می خواهیم بیاییم در این جا، من تعجب کردم حتی به شهید آبشناسان گفتم اینجا نزدیک ترین ما فاصله را با عراقی ها داریم ، حدود ۳۰۰ چهارصد متر ، ولی ایشان نپذیرفت که بیاید برود مثلا یکی دو کیلومتری، گفت نه من بایستی با چشمان خودم هدایت کنم در این جا، حتی صدای من را بشنوند کسانی که در خط مقدم هستند، خدا رحمت کند شهید عزیزمان را، شهید صیاد شیرازی این روحیات اینها که مخلوط شده بود با هم سبب شد که در عملیات های نامنظی که در برعلیه دشمن ما در منطقه به اجرا در می آمد به تبع ایشان تمام سرباز ها وقتی که می دیدند فرمانده لشگرشان ، خودشان در خط مقدم دارد می جنگد، دیگر حساب کار دستشان بود اینها، و در آن لحظه ای هم که ایشان به شهادت رسید، این را من عرض می کنم که کمترین فاصله را ما با عراقی ها خود شهید داشت، یعنی در مسافت فکر می کنم ۳۰۰ یا چهارصد متری عراقی ها بود و ما افتخار می کنیم که ارتش و نظام ما فرماندهانی را داشته و الان هم دارد در دوران جنگ مسئولیت ها را آنچنان انجام می دادند که شاگردان آنها، پرسنلی که تحت امرشان بودند از نظر سازمانی، هرگز خودشان را فاصله ای بین فرمانده لشکر و یک سرباز عادی ما نمی دیدیم و به این شکل هم به شهادت رسید.
(شهید حسن آبشناسان نخستین دوره رنجری را که در ایران تشکیل شد، طی کرد و در سال ۱۳۵۶ دورههای عالی ستاد فرماندهی را با موفقیت پشت سر گذاشت. او پس از حضور در شیراز دوره تکمیلی چتربازی و تکاور کوهستان را در ایران و اسکاتلند گذراند و به زبان انگلیسی هم مسلط شد. ورزیدگی و آمادگی بالای روحی و جسمی او موجب شده بود، در ورزشهای دوومیدانی، والیبال، بسکتبال، پینگ پنگ، شنا، سوارکاری و جودو صاحب مهارتهای بالایی باشد. در مسابقه نظامی-ورزشی، بین تکاوران کوهستان ارتشهای منتخب جهان در اسکاتلند با گروهش شرکت کرد و رتبه نخست را کسب کرد و قدرت خود و ایران را به رخ کشورهای صاحب نام کشاند. بعدها به علت نظم و پاکیزگیاش از طرف داور مسابقات برایش تقدیرنامه فرستادند. ظاهرا او هنگام مسابقه کوهنوردی زبالههای سر راهش را هم جمع آوری میکرد و در کوله پشتی اش میریخت. میجر اسکاتلندی همراهشن به حسن آبشناسان میگوید: «تو یک افسر ارشدی، چرا این کار را میکنی؟» حسن جواب میدهد: «من مرد کوهم. حیف است این طبیعت زیبا کثیف باشد.» آن زمان که صدام خیلی از شهرها را موشک باران میکرد، آبشناسان نامهای به او نوشت، «اگر جناب صدام حسین ژنرال است و فنون نظامی را خوب میداند و نظریه پرداز جنگی است، پس به راحتی میتواند در دشت عباس با من و دوستان جنگ آورم ملاقات کند و با هر شیوهای که میپسندد، بجنگد؛ نه این که با بمب افکنهای اهدایی شوروی محلههای مسکونی و بیدفاع را بمباران کند و مردم را به خاک و خون بکشد.»
در جواب این نامه، صدام ژنرال قادر عبدالحمید را با گروه ویژهاش به دشت عباس فرستاد تا عبدالحمید به فرمانده نامدار ایرانی نحوه انجام یک جنگ تخصصی را نشان بدهد. این فرمانده ایرانی سالها قبل در اسکاتلند، عبدالحمید و گروهش را در مسابقه کوهنوردی ارتشهای منتخب جهان، دیده و شکست داده بود. آنجا گروه او اول و عراقیها هفتم شده بودند. حالا در میدان جنگ حقیقی، آبشناسان دوباره مقابل ژنرال قادر عبدالحمید قرار گرفت و بعد از یک درگیری طولانی، لشکرش را شکست داد و خودش را هم اسیر کرد. مردم دشت عباس به او لقب «شیر صحرا» داده بودند. این لقب برای او چنان با مسمی بود که رادیوهای دشمن هم با این لقب از او نام میبردند. گفتهاند وی توانایی خیره کنندهای در فنون نظامی و شگردهای رزمی داشت، کسی که شخص «صدام حسین» برای سرش جایزه تعیین کرده بود و عراقیها هراس داشتند به دشت عباس بیایند؛ جایی که آبشناسان و گروه کماندوهای او آنجا بودند. حسن آبشناسان، فرمانده نیروهای مخصوص ارتش (کلاه سبزها) اوایل جنگ، با یک گروه هشت نفره چریک، کاری کرد که در رادیو عراق اعلام شد یک لشگر از نیروهای ایرانی در دشت عباس مستقرند.
سر لشگر آبشناسان در سال ۱۳۶۴، در منطقه سرسول با تیر مستقیم دشمن به شهادت رسید.